من را در شبكه هاي اجتماعي دنبال كنيد

امروز یکی از بدترین روزهای من بود. برادرم از پله‌ها افتاد و متأسفانه دندون جلوییش شکست. واقعاً شوکه شده بودم و نمی‌دونستم باید چی کار کنم، ولی چون خودم قبلاً برای کاشت ایمپلنت به کلینیک اپکس رفته بودم و تجربه خیلی خوبی داشتم، بدون معطلی تصمیم گرفتم همون‌جا ببرمش.

اپکس برای من همیشه یه کلینیک مطمئن بوده. زمانی که خودم ایمپلنت در رشت انجام دادم، از همه‌چیز راضی بودم؛ از مهارت پزشک گرفته تا برخورد پرسنل و سرعت عملشون. امروز هم دقیقاً همون حس اعتماد رو داشتم.

خوشبختانه تو کوتاه‌ترین زمان ممکن، وضعیت دندون برادرم رو بررسی کردن و درمانش رو شروع کردن. اینکه انقدر سریع و حرفه‌ای عمل کردن، واقعاً بهم آرامش داد. برای من، اپکس فقط یه کلینیک دندان‌پزشکی نیست؛ جاییه که خیالم از همه‌چی راحته، مخصوصاً تو شرایط اضطراری مثل امروز.
هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یه روزی بدون هیچ‌کس، یه کوله بندازم رو دوشم و راهی یه شهر ناآشنا بشم. ولی بالاخره دلم یه چیزی بیشتر از روزمرگی می‌خواست. یه جور وقت خلوت با خودم.
تصمیم گرفتم برم شیراز. چون هم همیشه عاشق حافظ و سعدی بودم، هم کلی جاهای دیدنی داره که منتظر بودن من کشف‌شون کنم.
راستش شب قبل سفر، یه کم ترسیده بودم. هی تو ذهنم می‌چرخید که اگه گوشیم شارژ تموم کنه چی؟ اگه مسیر رو گم کنم؟ اگه یه نفر مزاحمم بشه چی؟ ولی با خودم گفتم: «سحر ! تا نری، نمی‌فهمی چقدر قوی‌ای.»
صبح با یه حس عجیب از خواب بیدار شدم. ترکیبی از هیجان، ترس، و یه ذره دلتنگی از الان! با قطار رفتم که هم ارزون‌تر بود هم امن‌تر. توی قطار چند تا دختر دیگه دیدم که تنها سفر می‌کردن. انگار دنیا خواست بگه «تو تنها نیستی.»
وقتی رسیدم شیراز، اولین چیزی که فهمیدم این بود: باید نقشه آفلاین و پاوربانک همیشه همراهم باشه. دوم اینکه سعی کنم توی جاهای شلوغ راه برم، مخصوصاً وقتی شب می‌شه.
یه مورد دیگه که خیلی کمکم کرد این بود که لباس ساده و راحت پوشیده بودم، جوری که جلب توجه نکنه.
مردم شیراز واقعاً مهمون‌نواز بودن. یه خانم مسنی که تو بازار وکیل دیدمش، وقتی فهمید تنها سفر کردم، برام فال حافظ گرفت و گفت: "شجاعتتو تحسین می‌کنم." همون موقع فهمیدم که این سفر بیشتر از یه تفریح ساده‌ست. انگار داشتم خودمو دوباره پیدا می‌کردم.
سلام من سحرم به وبلاگ من خوش اومدین
مدت زیادی بود که دنبال یه جای مطمئن برای جراحی ایمپلانت در رشت  می‌گشتم. واقعیتش همیشه از دندون‌پزشکی می‌ترسیدم و همین ترس باعث شده بود کلی درد رو تحمل کنم و هی عقب بندازم تصمیممو. ولی دیگه اوضاع دندونم بدتر شده بود و ناچار بودم یه کاری بکنم.

یکی از دوستام که خودش تجربه خوبی داشت، بهم کلینیک دندان‌پزشکی اپکس رو پیشنهاد داد. گفت همه چی اونجا حرفه‌ایه، از دکتر گرفته تا وسایل و محیطش. اولش تردید داشتم، ولی بالاخره دل رو زدم به دریا و تماس گرفتم. خیلی راحت‌تر از چیزی که فکر می‌کردم نوبت گرفتم و برام یه مشاوره ترتیب دادن.

وقتی وارد کلینیک شدم، اولین چیزی که توجه‌مو جلب کرد، تمیزی فوق‌العاده فضا بود. همه چیز مرتب، تمیز و استریل بود. از پذیرش گرفته تا اتاق معاینه، واقعاً حس امنیت و آرامش بهم داد. دکتر با صبر و حوصله همه مراحل رو برام توضیح داد، از وضعیت فک و استخون گرفته تا روند جراحی کاشت ایمپلانت .

رفتار پرسنل خیلی محترمانه و صمیمی بود، اصلاً حس استرس یا ترس نداشتم. اون چیزی که همیشه ازش می‌ترسیدم، توی این کلینیک تبدیل شد به یه تجربه خوب و مثبت.

الان خوشحالم که به توصیه دوستم گوش کردم و رفتم کلینیک دندان‌پزشکی اپکس. اگه مثل من دنبال یه جای مطمئن، تمیز و حرفه‌ای برای کاشت ایمپلانت هستین، این کلینیک انتخاب فوق‌العاده‌ایه.
سلام من سحرم 
قطعا برای هممون پیش اومده که با مشکلات مربوط به دندان مواجه میشیم 
و برای من هم پیش اومده و یکی از بدترین خاطراتم مربوط به همین موضوع بوده 
مشکل و دردی که با انتخاب یه درمانگر به خوبی برطرف شد 
اما شرایط برام به همین صورت باقی نموند 
به خاطر یه سری مشکلات کاری مجبور به مهاجرت به یه شهر دیگه شدم و چندین روزه که دوباره دارم با دندون درد دست و پنجه نرم میکنم
و قطعا مهم ترین ملاکم انتخاب یک درمانگر خوبه پس با کلی پرس و جو از یک کلینیک نوبت گرفتم و قراره به صورت کامل بررسیش کنم 
و برای کسایی که مثل خودم دغدغه این موضوعو دارن به اشتراک میزارم پس تا مطلب بعدی بدرود
سلام من سحرم به وبلاگ من کلی خوش اومدین
من اومدم تا از سخت ترین تجربه عملم براتون بگم پس کلی ازم حمایت کنین

دندون عقل من، عاقل نبود! نه یکی، نه دوتا، سه‌تا از دندونای عقلم نهفته بودن و جا نداشتن دربیان. دکتر گفت باید جراحی بشن. منم که از شنیدن کلمه «جراحی» دستام یخ کرد، ولی ناچار بودم.

روز جراحی همه‌چی استرس‌زا بود ولی تیم کلینیک اون‌قدر حرفه‌ای و خوش‌برخورد بودن که نیمی از استرسم کم شد. بی‌حسی زدن و شروع کردن. همه‌چی سریع و تمیز انجام شد. ولی روز بعد… وای! لپم مثل توپ شده بود. ولی به جای غر زدن، کلی فیلم خنده‌دار گرفتم و گذاشتم تو اینستا!

حالا که اون روزا رو مرور می‌کنم، می‌گم: درد بود، ولی تجربه‌ای شد که ترس منو از بین برد. الان اگه کسی بگه دندون عقل باید جراحی شه، بهش می‌گم: "نترس، فقط از دکتر خوب وقت بگیر!"