من را در شبكه هاي اجتماعي دنبال كنيد

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یه روزی بدون هیچ‌کس، یه کوله بندازم رو دوشم و راهی یه شهر ناآشنا بشم. ولی بالاخره دلم یه چیزی بیشتر از روزمرگی می‌خواست. یه جور وقت خلوت با خودم.
تصمیم گرفتم برم شیراز. چون هم همیشه عاشق حافظ و سعدی بودم، هم کلی جاهای دیدنی داره که منتظر بودن من کشف‌شون کنم.
راستش شب قبل سفر، یه کم ترسیده بودم. هی تو ذهنم می‌چرخید که اگه گوشیم شارژ تموم کنه چی؟ اگه مسیر رو گم کنم؟ اگه یه نفر مزاحمم بشه چی؟ ولی با خودم گفتم: «سحر ! تا نری، نمی‌فهمی چقدر قوی‌ای.»
صبح با یه حس عجیب از خواب بیدار شدم. ترکیبی از هیجان، ترس، و یه ذره دلتنگی از الان! با قطار رفتم که هم ارزون‌تر بود هم امن‌تر. توی قطار چند تا دختر دیگه دیدم که تنها سفر می‌کردن. انگار دنیا خواست بگه «تو تنها نیستی.»
وقتی رسیدم شیراز، اولین چیزی که فهمیدم این بود: باید نقشه آفلاین و پاوربانک همیشه همراهم باشه. دوم اینکه سعی کنم توی جاهای شلوغ راه برم، مخصوصاً وقتی شب می‌شه.
یه مورد دیگه که خیلی کمکم کرد این بود که لباس ساده و راحت پوشیده بودم، جوری که جلب توجه نکنه.
مردم شیراز واقعاً مهمون‌نواز بودن. یه خانم مسنی که تو بازار وکیل دیدمش، وقتی فهمید تنها سفر کردم، برام فال حافظ گرفت و گفت: "شجاعتتو تحسین می‌کنم." همون موقع فهمیدم که این سفر بیشتر از یه تفریح ساده‌ست. انگار داشتم خودمو دوباره پیدا می‌کردم.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.